سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برگی از یادداشت من: پرسیفونه

گگگگگگگگگگگگگگگگگ

برگی از یادداشت من:

پرسیفونه نام یه اله است که طبق افسانه ها مجبور بوده زمستان رو توی تاریکی زیر زمین بگذرونه در این مدت گیاهان رشد نمیکردن و سرما و یخبندان همه جا رو فرا میگرفت حیات از دنیا رخت می بست و تنها با بازگشت پرسیفونه روی زمین بود که جهان دوباره بارور میشد میشه گفت صدای پای این اله برای زمین و موجودات زنده مانند پیکه بهاره گاهی اوقات پیش خودم فکر میکنم توی این مسیر پرپیچ وخم بازگشت که از دنیای زیرین تا دنیای ما طول میکشه چقدر گناه و معصیت کردم چه قدر بهش بدی کردم چه شب هایی که مجبوره به خودش بلرزه با نا امیدی و فکر تسلیم دست و پنجه نرم کنه  و فقط به امید گرم شدن دوباره دنیا نیروش رو جمع کنه و در نهایت زخمی و با بدنی مجروح سرشار از درد و خستگی به اشتیاق بهار ادامه بده با تمام وجود میتونم این سفر رو درک کنم حتی یه اسم خیلی باکلاس هم براش پیدا کردم زیر شلاق زمستان اسمی که خیلی دوستش دارم اما این پایان داستانه که بیشتر ازش خوشم میاد پرسیفونه در نهایت روی زمین میرسه خورشید طلوع میکنه درختا شکوفه میدن  پرنده ها اواز میخونن و بهار با تمام قدرت برمیگرده **>

مرور این داستان همیشه حس خوبی بهم میده چون بعدش با خودم عهد میبندم مهم نیست تا چه زمانی زیر شلاق زمستان زندگی کنم هرگز خسته نمیشم و تا وقتی دوباره تو رو کنار خودم نداشته باشم تسلیم یا دلبستن به هر رویای دیگه ای برام بی معنی ترین کلمه دنیا خواهد بود



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/1/7 ] [ 6:23 عصر ] [ مینا ] نظر