پيام
+
....دختر کوچولو وارد بقالي شد و کاغذي به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چيزهايي که در اين ليست نوشته بهم بدي، اين هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و ليست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندي زد و گفت: چون دختر خوبي هستي و به حرف مامانت گوش ميدي، ميتوني يک مشت شکلات به عنوان جايزه برداري.


*diafeh*
93/6/19
★ نيوشا ★
:-|
2-نيلوفر مرداب
بيا لبخند بزنيم بدون انتظار هيچ پاسخي از دنيا
2-نيلوفر مرداب
:)
2-نيلوفر مرداب
نيکو صبر داشته باش
2-نيلوفر مرداب
ولي دختر کوچولو از جاي خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه براي برداشتن شکلاتها خجالت ميکشه گفت: “دخترم! خجالت نکش، بيا جلو خودت شکلاتهاتو بردار”
دخترک پاسخ داد: “عمو! نميخوام خودم شکلاتها رو بردارم، نميشه شما بهم بدين؟ ”
بقال با تعجب پرسيد: چرا دخترم؟ مگه چه فرقي ميکنه؟
و دخترک با خنده اي کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
2-نيلوفر مرداب
حالا متوجه شديد؟:)
ارتميس
@};-
عرشيا تکN
:)
سعيد عبدلي
@};-
2-نيلوفر مرداب
:)
سعيد عبدلي
@};-
*diafeh*
الهييييييييييييييي
2-نيلوفر مرداب
@};- فسقلي
*diafeh*
@};-